Pages

Monday, June 27, 2011

مردان سرزمین من/دو روز توقف دشمن نتیجه ی مقاومت جانانه سه مرزبان ایرانی



شهریور هزاروسیصدوبیست هنگامی كه متفقین تصمیم به اشغال ایران می‌گیرند این سه مرزبان غیور وظیفه پاسداری از مرزهای شمالی ایران را بر عهده داشته‌اند
پس از آنكه ارتش روس‌ها برای ورود به خاك ایران به پل فلزی جلفا ـ نخجوان كه عملاً تنها و بهترین محل عبور از رود پرخروش ارس در این ناحیه است نزدیك می‌شوند، مقاومت دو روزه این سه دلاور آغاز می‌شود.آنها قسم میخورند که تا زنده هستند هیچ دشمنی از روی پل عبور نخواهد کرد.این مرزبانان غیور و شجاع مرزهای ایران با اشراف به پل، دو روز تمام لشكر تا بن‌دندان مسلح روس را زمین‌گیر می‌كنند، روس‌ها نیز كه چاره‌ای جز عبور از همین پل نداشته‌اند نمی‌توانستند با توپخانه سنگین به حمله بپردازند و در نهایت با شهادت( ژاندارم شهید سرجوخه ملك محمدی)، (شهید سید محمد راثی هاشمی) و( شهید عبدالله شهریاری) بود كه توانستند وارد خاك ایران شوند مقاومت شجاعانه این سه سرباز چنان تاثیری بر ارتش متجاوز شوروی گذاشت كه پیكر پاك آنان در همان محل مقاومت با احترام به خاك سپرده شده و امروزه نشانه دیگری از غیرت و شجاعت جوانان ایران عزیزمان است.در قسمتی از کتاب خاطرات جنگ آوران بزرگ در بخشی مربوط به فرمانده لشکر مهاجم شوروی به ایران که به قلم خود او نوشته شده است آمده:سرزمین ایران تا ابد به داشتن چنین مردان وسربازانی به خود افتخار میکند وزمانی که ما از خاطر تاریخ پاک میشویم آنها همچنان در حال درخششند
بر روی سنگ آرامگاه هر سه شهید نوشته شده است، آرامگاه ژاندارم شهید، ... كه در شهریور ماه هزاروسیصدو بیست در راه انجام وظیفه در مقابل مهاجمان ایستادگی كرده و به شهادت رسیده است

Wednesday, June 22, 2011

داستانهایی ساده برای ما/بهترین






مدرسه شيوانا ميزبان استاد و شاگرداني از مدرسه‌اي در دهکده‌اي دوردست بود.به هنگام غروب وقتي همه شاگردان گرد هم جمع بودند و استادان مدرسه ميهمان نيز نشسته بودند، يکي از شاگردان مدرسه ميهمان به شاگردي از مدرسه شيوانا گفت: الان سوالي از شيوانا مي‌پرسم که باعث شود او از مدرسه خودش تعريف کرده و به طور مستقيم مدرسه ما را تحقير كند و به اين وسيله ميانه استادهاي مدرسه را به هم مي‌زنم و اين مجلس ميهماني را با همين يک سوال به هم مي‌ريزم.سپس از جا برخاست و با صداي بلند به شيوانا گفت: سوالي دارم و مي‌خواهم جواب آن را شما بدهيد؟ به نظر شما بهترين مدرسه و بهترين استاد براي ما شاگردان کدام است؟شيوانا لبخندي زد و گفت: بهترين مدرسه، مدرسه‌اي است که از تو آدم بهتري بسازد؟شاگرد مات و مبهوت به شيوانا خيره شد و با لکنت پرسيد: و اين آدم بهتر چه مشخصاتي دارد؟شيوانا با همان تبسم هميشگي‌اش ادامه داد: آدمي که درست‌کردار باشد. راستگو باشد و به هيچ قيمتي زبان به دروغ نگشايد. به دنبال ايجاد اختلاف و آشوب بين دوستان و اطرافيان نباشد، مسووليت‌پذير باشد و قدر فرصت‌هاي زندگي خود را بداند، براي رسيدن به اهداف جدي در زندگي تلاش کند و وقت خود را با موارد فرعي و بي‌اهميت تلف نکند. استادي که باعث شود شاگرد، آدم بهتري شود، استاد خوبي است و مدرسه‌اي که سبب گردد انسان‌هاي موجود در آن روزبه‌روز بهتر و عالي‌تر شوند مدرسه‌اي قابل احترام است. در غير اين صورت آن مدرسه به هيچ دردي نمي‌خورد. حتي اگر مدرسه شيوانا
باشد!شاگرد آرام سر جايش نشست و ديگر هيچ نگفت

Monday, June 20, 2011

کوتاه ولی عمیق



نگاه خردمندان به ریشه میرسدودیگران گرفتارنمای بیرونی آن می شوند



ارد بزرگ

Sunday, June 12, 2011

کوتاه ولی عمیق



مهم اين نيست که در کجاي اين جهان ايستاده ايم ، مهم اين است که در چه راستايي گام بر مي داريم

Monday, June 6, 2011

داستانهایی ساده برای ما/سرباز معلول



اين يک داستان واقعي درباره سربازي است كه پس از جنگ ويتنام مي خواست به خانه خود بازگردد
سرباز قبل از اين كه به خانه برسد، از نيويورك با پدر و مادرش تماس گرفت و گفت: پدر و مادر عزيزم، جنگ تمام شده و من مي خواهم به خانه بازگردم، ولي خواهشي از شما دارم. رفيقي دارم كه مي خواهم او را با خود به خانه بياورم
پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ما با كمال ميل مشتاقيم كه او را ببينيم
پسر ادامه داد: ولي موضوعي است كه بايد در مورد او بدانيد، او در جنگ به شدت آسيب ديده و در اثر برخورد با مين يك دست و يك پاي خود را از دست داده است و جايي براي رفتن ندارد و من مي خواهم كه اجازه دهيد او با ما زندگي كند
پدرش گفت : پسر عزيزم، متأسفيم كه اين مشكل براي دوست تو بوجود آمده است. ما كمك مي كنيم تا او جايي براي زندگي در شهر پيدا كند
پسر گفت: نه، من مي خواهم كه او در منزل ما زندگي كند
آنها در جواب گفتند: نه، فردي با اين شرايط موجب دردسر ما خواهد بود. ما فقط مسئول زندگي خودمان هستيم و اجازه نمي دهيم او آرامش زندگي ما را برهم بزند. بهتر است به خانه بازگردي و او را فراموش كني
در اين هنگام پسر با ناراحتي تلفن را قطع كرد و پدر و مادر او ديگر چيزي نشنيدند
چند روز بعد پليس نيويورك به خانواده پسر اطلاع داد كه فرزندشان در سانحه سقوط از يك ساختمان بلند جان باخته و آنها مشكوك به خودكشي هستند
پدر و مادر آشفته و سراسيمه به طرف نيويورك پرواز كردند و براي شناسايي جسد پسرشان به پزشكي قانوني مراجعه كردند
اما با ديدن جسد، قلب پدر و مادر از حركت ايستاد : پسر آنها يك دست و يک پاي خود را در جنگ از دست داده بود