خداوندا : براي همسايه كه نان مرا ربود، نان . براي عزيزاني كه قلب مرا شكستند، مهرباني . براي كساني كه روح مراآزردند بخشش.وبرای خویشتن خویش آگاهی وعشق می طلبم
Sunday, December 28, 2014
Sunday, November 30, 2014
Saturday, November 1, 2014
Wednesday, October 29, 2014
Monday, October 27, 2014
Tuesday, October 21, 2014
Wednesday, October 8, 2014
Saturday, October 4, 2014
دوست
خوشا صحبت دوستي که در کنارش
نه مجبوري که انديشه هاي خود را بسنجي
و نه گفته ها را در ترازو نهي
بلکه، بي خيال، هرچه مي انديشي برزبان مي آوري
و کاه و گندم را در کف او مي نهي
و بي گمان داني که او
آن کاه و گندم را غربال خواهد کرد
دانه شايسته را به کار خواهد گرفت
و کاه را با نَفَس مهرباني به باد خواهد سپرد.
دينا ماريا مولاک کرک
برادران سیس تِرز
بیش تر مردم به ترسها و حماقتهایشان زنجیر شدهاند و شهامت ندارند بیطرفانه قضاوت کنند که مشکل زندگیشان
چیست. بیش تر آدمها هم اینطور زندگیشان را بیهیچ رضایتی ادامه میدهند بدون آنکه تلاش کنند تا بفهم اَند سرچشمهی نارضایتیشان کجاست یا به خواهند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند!! دست آخر هم میمیرند...!
....
پاتریک دوویت
کتاب: برادران سیس تِرز
Tuesday, September 23, 2014
چه فایده
چه فایده که بگو یم چندتا دوستت دارم
چهقدر
وقتی که گوش هایت
خوابیدهست!
چه فایده که چند بوسِ هوایی بفرستم
چه اندازه
وقتی که چشم هایت از بیخِ گوشِ من آن دور را
در فکر است
چه فایده/ ها
چه فایده برایِ تو یاس چیدهاَم
یا شب بو
شعر بخوانم
یا شر
چه فایده امروز در کجام
چند شنبه است
وقتی که جایِ تو هر جا
خالیست!
افشين صالحي
Thursday, September 18, 2014
Wednesday, September 17, 2014
مبادا که تو را
همه شهر مهیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را
این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پی یک شام بزرگند مبادا که تو را
دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را
پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را
تا مبادا که تورا باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را
علیرضا آذر / تومور
Monday, September 1, 2014
هر جا چراغی روشنه
هر جا چراغی روشنه
از ترس تنها بودنه
ای ترس تنهایی من
اینجا چراغی روشنه
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت میکنه
هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت میکنه
جایی که من تنها شدم شب قبله گاه آخره
اونجا تو این قطب سکوت کابوس طولانی تره
من ماه میبینم هنوز
این کور سوی روشن و
اینقدر سو سو میزنم شاید یه شب دیدی من و
شاید شبی دیدی من و
هر جا چراغی روشنه...........
روزبه بمانی
Saturday, August 23, 2014
به ياد داشته باش
من نبايد چيزى باشم که تو ميخواهى، من را خودم از خودم ساختهام.
منى که من از خود ساختهام، آمال من است.
تويى که تو از من ميسازى آرزوهايت و يا کمبودهايت هستند.
لياقت انسانها کيفيت زندگى را تعيين ميکند، نه آرزوهايشان.
و من متعهد نيستم که چيزى باشم که تو ميخواهى.
و تو هم ميتوانى انتخاب کنى که من را ميخواهى يا نه.
ولى نميتوانى انتخاب کنى که از من چه ميخواهى.
ميتوانى دوستم داشته باشى، همين گونه که هستم و من هم.
ميتوانى از من متنفر باشى بىهيچ دليلى و من هم.
چرا که ما هر دو انسانيم.
اين جهان مملو از انسانهاست، پس اين جهان ميتواند هر لحظه مالک احساسى جديد باشد.
تو نميتوانى برايم به قضاوت بنشينى و حکميصادر کني و من هم.
قضاوت و صدور حکم بر عهده نيروى ماورايى خداوندگار است.
دوستانم مرا همين گونه پيدا ميکنند و ميستايند.
حسودان از من متنفرند، ولى باز ميستايند.
دشمنانم کمر به نابوديم بستهاند و همچنان ميستايندم.
چرا که من اگر قابل ستايش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و نه دشمنى و نه حتي رقيبى.
من قابل ستايشم و تو هم.
يادت باشد اگر چشمت به اين دست نوشته افتاد.
به خاطر بياورى که آنهايى که هر روز ميبينى و مراوده ميکنى ،
همه انسان هستند و داراى خصوصيات يک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جايزالخطا.
نامت را انسانى باهوش بگذار ، اگر انسانها را از پشت نقابهاى متفاوتشان شناختى ، و
يادت باشد که اينها رموز بهتر زيستن هستند.
گاندی
با تو
با تو بودن ، هميشه پرمعناست
بي تو روحم گرفته و تنهاست
با تو يک کاسه آب ، يک درياست
بي تو ، دردم به وسعت صحراست
با تو بودن ، هميشه پرمعناست
با تو آسان هزار کار خطير
با تو ممکن جهاد با تقدير
بي تو با غم برهنه همچون کوير
با تو يک غنچه ، دشتي از گلهاست
با تو بودن هميشه پرمعناست
اي تو ! تعريف ناپذيرترين
بي تو من کوچک و حقير ترين ..
نادرابراهيمي
Tuesday, August 19, 2014
سیمین بهبهانی... بانوی غزل ایران درگذشت
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
شب مانده است و با شب تاریکی فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی
دستان مهربانش یک قطره ناسترده
می رفت گرد راهش از دود آه تیره
نیلو فرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار با خود یک تار مو نبرده
سیمین بهبهانی
Wednesday, August 13, 2014
Tuesday, August 5, 2014
آدمها
آدمها
وقتی می آيند
موسيقی شان را هم با خودشان می آورند ...
ولی وقتی می روند
با خود نمی برند !
آدمها
می آيند
و می روند ،
ولی
در دلتنگی هايمان ...
شعرهايمان ...
روياهای خيس شبانهمان ... می مانند !
جا نگذاريد !
هر چه را که روزی می آوريد را با خودتان ببريد !
وقتی که می روید
دیگر
به خواب و خاطرهی آدم برنگرديد ...
هرتا مولر
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺳﯿﺪ
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﺎﺭِ ﻧﺎﺗﻤﺎﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ
ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺁﺧﺮﺕ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ
ﻭ ﻫﻤﻪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻓﮑﺮِ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ
ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﻮﺳﯿﺪﻧﻢ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺳَﺮَﺕ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻦ
ﺗﻮ
ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﯽ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻗﺪﻡ ﻣﯽ
ﮔﺬﺍﺭﯼ
ﮐﻪ ﺷﺒﺎﻫﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ
ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺑﺎ ﺗﺮﺩﯾﺪ
ﺑﯽ ﺗﺮﺩﯾﺪ
ﮐﻢ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ ...
ﺍﻓﺸﯿﻦ ﯾﺪﺍﻟﻠﻬﯽ
Wednesday, July 16, 2014
Sunday, July 13, 2014
Monday, June 30, 2014
بیشعورها
بیشعورها برای خودشان قواعد نانوشته ای دارند که برطبق آن رفتار می کنند. بعضی از از این قواعد از این قرارند:
1- تمام مشکلات را دیگران به وجود آورده اند.
2- اصلاً نیازی به ریشه یابی و حل مشکلات نیست. فقط یکی را پیدا کن که تقصیرها را گردنش بیندازی.
3- کم نیاور. تمام کاستی ها و خطاها را می توان در پشت نقابی از وقاحت و گستاخی پنهان کرد. هرچقدر که جرمت بزرگتر است باید پُررویی ات هم بیشتر باشد.
4- تمام قوانین برای این بوجود آمده اند که نقض شوند. اما فقط توسط تو. اگر کس دیگری این کار را انجام داد دودمانش را بر باد بده.
5- اگر از قانونی خسته شدی،مطابق نیازت یکی دیگر بساز ، اما به محض آنکه به خواسته ات رسیدی آن را هم نقض کن.
6- هرگز در توانایی ات در بدست آوردن هر چیز کثیفی که ارادی کنی، شک نکن.
بیشعوری
دکتر خاویر کرمنت
ترجمه:محمود فرجامی
Sunday, June 22, 2014
من خویشاوند هر انسانی هستم که
من خویشاوند هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمیکند. نه ابرو درهم میکشد نه لبخندش ترفند تجاوز به حق نان و سایهبان دیگران است. نه ایرانی را به غیرایرانی ترجیح میدهم نه ایرانی را به ایرانی. من یک لر ِ بلوچ ِ کردِ فارسم، یک فارسزبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی ِ آسیاییام، یک سیاهپوستِ زردپوستِ سرخپوستِ سفیدم که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس میکنم. من انسانی هستم میان انسانهای دیگر بر سیارهٔ مقدس زمین، که بدون حضور دیگران معنایی ندارم.
احمد شاملو
Subscribe to:
Posts (Atom)