Pages

Monday, August 19, 2013

خانه دوست کجاست





من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پُر «دوست»
کنج هر دیوارش
دوستانم بنشینند آرام...
گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد
داخل خانه پر مهر و صفامان گردد
یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند
شرط وارد گشتن
شستشوی دلها
شرط آن
داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی دوستی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
«خانه دوست کجاست؟»

نباشی




نباشی؛
برای ِ من هیچ اتفاقی نمی‌افتد!
فقط موهایِ صورتم سفید می‌شود
موهایِ سَرم می‌ریزد....
وَ سال یکهو خیلی می‌شود....

افشین صالحی

زمانی که گفتم دوستت دارم




زمانی که گفتم دوستت دارم
می دانستم
الفبایی نو اختراع می کنم
در شهری که هیچکس خواندن نمی داند
شعری می خوانم
در سالنی خالی
و شرابم را در جام کسانی می ریزم
که نمی توانند آن را بنوشند.

نزار قبانی

ﻣﺎ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ



ﮔﻔﺘﯿﺪ : ﻧﺸﻨﻮﯾﺪ ﻭ ﻧﺒﯿﻨﯿﺪ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ
ﮔﻔﺘﯿﺪ : ﻣﻨﮑﺮ ﺑﻪ ﻓﻬﻢ ﺧﻮﯾﺶ ﺷﻮﯾﺪ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﺧﻮﯾﺶ
ﮔﻔﺘﯿﻢ : ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﭼﺸﻢ
ﺩﯾﺪﻡ ﺍﯾﻨﮏ ﺷﻤﺎ ﺯ ﻣﺎ
ﺑﺎﺭﯼ ﺗﻮﻗﻊ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺍﺭﯾﺪ
ﺁﺭﯼ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺯ ﺳﻨﮓ
ﺁﺭﯼ ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺍﺯ ﺁﻫﻦ ﺩﺍﺭﯾﺪ

حمیدمصدق

Wednesday, August 14, 2013

ز دین ریا بی نیازم

 
 
ز دین ریا بی نیازم ، بنازم
به کفری که از مذهبم می تراود
 
 قیصر امین پور

ما


می‌خواهی به تنت نگاه ببوسم

 
 

می‌خواهی به تنت نگاه ببوسم
آنقدر
که پاهات بپیچد به هم
سکندری بنوشی
مست کنی خراب آغوش من؟
جوری که دلت بریزد
خانه بر سرت خراب شود؟
می‌خواهی هی صدات کنم
جوابم را ندهی
پشت میز اتو پیدات کنم
لباست بسوزد؟
برهنه بمانی بین شب و روز
سرگردانِ دست‌های خودت؟
ماه پیشانی!
می‌خواهی اصلاً هیچ کاری نکنم
خوابت را ببینم
دست‌هام بوی نارنج بگیرد؟
فقط باش.
 
 عباس معروفی

Monday, August 12, 2013

دلم می‌خواست





دلم می‌خواست بین خنده‌ها و موهات
اسم تو را صدا کنم
و وقتی گفتی جانم
جانم را از نبودنت نجات دهم
با یک نگاه

عباس معروفی

سيه بختي انسان




سيه بختي انسان از روزي شروع نشد که اشتباه کرد
از روزي شروع شد که پي به اشتباه خود برد
و به ان اعتراف نکرد .
 
نادر ابراهيمي/ آتش بدون دود