Pages

Sunday, July 28, 2013

سلاخ




سلاخي مي‌گريست
به قناري کوچکي دل‌باخته بود

شاملو

تاریکی


Saturday, July 27, 2013

شبنم





به شبنمی می ماند آدمی
و عمر چهل روایتش،
به لحظه ی رؤیت نور
بر سطح سبز برگی
می لغزد و بر زمین می چکد ...
تا باری دیگر
و کی ؟
و چه گونه ؟
و کجا...؟

حسین پناهی

اگر مرا دوست نداشته باشی




اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می‌کشم و می‌میرم
مرگ نه سفری بی‌بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری


رسول یونان

Wednesday, July 17, 2013

روزی چند بار دوستت دارم




روزی چند بار دوستت دارم
یک‌بار وقتی که هوا بَرَم می‌دارد
قدم می‌زنیم
وقتی که خوابم می آید
تو می آیی

یک‌بار وقتی که باران ناز می‌کند
دلِ ناودان می‌شکند
می‌بارد
وقتی که شب شروع می‌شود
تمام می‌شود.

یک بار دیگر هم دوستت دارم!
باقیِ روز را
هنوز را

افشین صالحی

Tuesday, July 9, 2013

کودکی



کودکی هایم اتاقی ساده بود
قصه ای دور اجاقی ساده بود
شب که میشد نقشها جان میگرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود
میشدم پروانه خوابم می پرید
خوابهایم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوجی نبود
باری ما جفت و طاقی ساده بود
قهر میکردم به شوق آشتی
عشقهایم اشتیاقی ساده بود
ساده بودن عادتی مشکل نبود
سختی نان بود و باقی ساده بود
 
 قیصر امین پور

باران


 
 
باران که میگیرد ساک میبندم
یک جای این قصه باید ناودانی داشته باشد ...
من باشم و کبریت هایی که از آسمان دستور مرگش صادر شده .......
و دامن ِ خیس ِ دختری که چمدانم را با کبریت هایش چشم بسته عوض می کند
بی آنکه از ، خالی بودنش بترسد
...
 یک جای این قصه باید ناودانی داشته باشد
این کبریت ها / پدر می خواهند .
 
 هومن شریفی

Monday, July 8, 2013

باران که بيايد

 
 
بگذار هرچه نمي خواهند
بگوئيم
بگذارهرچه نمي خواهيم
بگويند
..
باران که بيايد
از دست چترها
کاري بر نمي آيد
ما اتفاقي هستيم
که افتاده ايم
 
 نصرت رحماني

Sunday, July 7, 2013

سفر نرو..

 
سفر نرو

نمیتوانم عاشقی کنم بدون تو

سفر حیاط خانه من وتو نیست

که هر زمان دلم برای دیدن تو تنگ میشود

ز پشت شاخه ها ببینمت

سفر بد است!!
آترود

حاصل بوسه های تو




حاصل بوسه های تو اكنون منم
شعری
كه از شكوفه های بهاری سنگين است
و سر به سجده بر آب فرود آورده
دعا می خواند.

رسم كردن دست های تو

 شمس لنگرودی

گاه...




گلی از شاخه اگر می چینیم




گلی از شاخه اگر می چینیم
برگ برگش نکنیم
و به بادش ندهیم
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم
و شبی چند از آن
هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم
شاید از باغچه کوچک اندیشه مان گل روید
 
 سهراب سپهری