نمي داني چقدر غصه دار هستم و قلبم چقدر گرفته. ممکن هست تا آمدن شماها من خفه شده باشم، فايده اش چيست، فايده تمام اين کارها چيست؟ تا حالا من خوشحال بودم. که اقلا تو از آنجا راضي هستي و کار مي کني و کارت اين همه موفقيت پيدا کرده؛ حالا تو برمي گردي و تمام نصايح من در تو اثري نداشته، حيف. اينجا تو بايد ميان کساني زندگي کني که تمام زندگي مرا خرد و نابود کردند،اينها هيچ هستند، هيچ هستند. آنهايي که امروز صد دفعه عکس تو را توي مجلاتشان چاپ مي کنند و به زور به خورد آن بقيه مي دهند و فردا هيچ کاري ندارند غير از آنکه هرجا مي نشينند از تو بد بگويند و هرجا مي نويسند از تو بد بنويسند
من نمي دانم قدرت تحمل تو تا چه اندازه است، من ميان اينها زندگي کرده ام ميان اينها مرده ام تا توانسته ام خودم باشم ولي تو...!؟
من نمي دانم قدرت تحمل تو تا چه اندازه است، من ميان اينها زندگي کرده ام ميان اينها مرده ام تا توانسته ام خودم باشم ولي تو...!؟
منم مثل تو عاشق گرد و خاک کوچه مان و بچه گداهاي خيابان اميريه و کبوترها و سگ ها و گل هاي آفتابگردان هستم، ولي تو براي که مي خواهي اينها را تعريف کني؟ تو از سادگيت و از احساسات پاک و بچه گانه ات زندگي مي کني و اين ها با مسخره کردن همين احساسات تو نان خواهند خورد. من به اين عادت کرده ام و اين دلقک ها را خوب مي شناسم تو هم بيا تا آنها را بهتر بشناسي. منتظر آمدن تو و آنياي عزيزم هستم. به هر جهت اولين کسي که در فاميل ما مي ميرد من هستم و بعد از من نوبت تو است. من اين را مي دانم