خداوندا : براي همسايه كه نان مرا ربود، نان . براي عزيزاني كه قلب مرا شكستند، مهرباني . براي كساني كه روح مراآزردند بخشش.وبرای خویشتن خویش آگاهی وعشق می طلبم
Saturday, August 23, 2014
به ياد داشته باش
من نبايد چيزى باشم که تو ميخواهى، من را خودم از خودم ساختهام.
منى که من از خود ساختهام، آمال من است.
تويى که تو از من ميسازى آرزوهايت و يا کمبودهايت هستند.
لياقت انسانها کيفيت زندگى را تعيين ميکند، نه آرزوهايشان.
و من متعهد نيستم که چيزى باشم که تو ميخواهى.
و تو هم ميتوانى انتخاب کنى که من را ميخواهى يا نه.
ولى نميتوانى انتخاب کنى که از من چه ميخواهى.
ميتوانى دوستم داشته باشى، همين گونه که هستم و من هم.
ميتوانى از من متنفر باشى بىهيچ دليلى و من هم.
چرا که ما هر دو انسانيم.
اين جهان مملو از انسانهاست، پس اين جهان ميتواند هر لحظه مالک احساسى جديد باشد.
تو نميتوانى برايم به قضاوت بنشينى و حکميصادر کني و من هم.
قضاوت و صدور حکم بر عهده نيروى ماورايى خداوندگار است.
دوستانم مرا همين گونه پيدا ميکنند و ميستايند.
حسودان از من متنفرند، ولى باز ميستايند.
دشمنانم کمر به نابوديم بستهاند و همچنان ميستايندم.
چرا که من اگر قابل ستايش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و نه دشمنى و نه حتي رقيبى.
من قابل ستايشم و تو هم.
يادت باشد اگر چشمت به اين دست نوشته افتاد.
به خاطر بياورى که آنهايى که هر روز ميبينى و مراوده ميکنى ،
همه انسان هستند و داراى خصوصيات يک انسان، با نقابى متفاوت، اما همگى جايزالخطا.
نامت را انسانى باهوش بگذار ، اگر انسانها را از پشت نقابهاى متفاوتشان شناختى ، و
يادت باشد که اينها رموز بهتر زيستن هستند.
گاندی
با تو
با تو بودن ، هميشه پرمعناست
بي تو روحم گرفته و تنهاست
با تو يک کاسه آب ، يک درياست
بي تو ، دردم به وسعت صحراست
با تو بودن ، هميشه پرمعناست
با تو آسان هزار کار خطير
با تو ممکن جهاد با تقدير
بي تو با غم برهنه همچون کوير
با تو يک غنچه ، دشتي از گلهاست
با تو بودن هميشه پرمعناست
اي تو ! تعريف ناپذيرترين
بي تو من کوچک و حقير ترين ..
نادرابراهيمي
Tuesday, August 19, 2014
سیمین بهبهانی... بانوی غزل ایران درگذشت
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
شب مانده است و با شب تاریکی فشرده
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
رفت آنکه پیش پایش دریا ستاره کردی
دستان مهربانش یک قطره ناسترده
می رفت گرد راهش از دود آه تیره
نیلو فرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
رفت آن سوار با خود یک تار مو نبرده
سیمین بهبهانی
Wednesday, August 13, 2014
Tuesday, August 5, 2014
آدمها
آدمها
وقتی می آيند
موسيقی شان را هم با خودشان می آورند ...
ولی وقتی می روند
با خود نمی برند !
آدمها
می آيند
و می روند ،
ولی
در دلتنگی هايمان ...
شعرهايمان ...
روياهای خيس شبانهمان ... می مانند !
جا نگذاريد !
هر چه را که روزی می آوريد را با خودتان ببريد !
وقتی که می روید
دیگر
به خواب و خاطرهی آدم برنگرديد ...
هرتا مولر
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ
ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺳﯿﺪ
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﺎﺭِ ﻧﺎﺗﻤﺎﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ
ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺁﺧﺮﺕ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ
ﻭ ﻫﻤﻪ
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﻓﮑﺮِ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ
ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﻮﺳﯿﺪﻧﻢ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺳَﺮَﺕ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻦ
ﺗﻮ
ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﯽ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻗﺪﻡ ﻣﯽ
ﮔﺬﺍﺭﯼ
ﮐﻪ ﺷﺒﺎﻫﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ
ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺑﺎ ﺗﺮﺩﯾﺪ
ﺑﯽ ﺗﺮﺩﯾﺪ
ﮐﻢ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ ...
ﺍﻓﺸﯿﻦ ﯾﺪﺍﻟﻠﻬﯽ
Subscribe to:
Posts (Atom)