Pages

Tuesday, June 25, 2013

بی تو...


داستانهایی ساده برای ما/قورباغه







قورباغه توی کلاس وَرجهِ وُرجِه می‌کرد.
آقای افتخاری گفت: قاسم! این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون
قاسم گفت: آقا اجازه؟ ما از قورباغه می‌ترسیم
آقای افتخاری گفت: ساسان! تو این قورباغه را بینداز بیرون
ساسان گفت: آقا اجازه؟ ما هم می‌ترسیم
آقای افتخاری گفت: بچه ها! کی از قورباغه نمی‌ترسد؟
من گفتم: آقا اجازه؟ ما نمی‌ترسیم
آقای افتخاری گفت: کیف و کتابت را بردار و گمشو از کلاس برو بیرون!
گمان می‌کنم که محمود مَرا لو داده باشد؛ و گرنه آقای افتخاری از کجا می‌دانست که من قورباغه را به کلاس آوردم...؟!

منوچهر احترامی

Sunday, June 23, 2013

باد





باد که می آید

خاک نشسته برصندلی بلند می شود

می چرخد در اتاق

دراز می کشد کنار زن .

فکر می کند

به روزهایی که لب داشت ...
 
 گروس عبدالملکیان

من



من
انبوهي از اين بعدازظهرهاي جمعه را
بياد دارم كه در غروب آنها
در خيابان
از تنهايي گريستيم
ما نه آواره بوديم، نه غريب
اما
اين بعدازظهرهاي جمعه پايان و تمامي نداشت
مي‌گفتند از كودكي به ما
كه زمان باز نمي‌گردد
اما نمي‌دانم چرا
اين بعد از ظهر هاي جمعه باز مي‌گشتند!

احمدرضا احمدي

تو





و تو در قلبم شکوفه کردی

و سبز شدم از بودنت

آترود

دلم برای خودم تنگ میشود





دلم برای خودم تنگ میشود
آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
غریب بودم و گشتم غریب تر اما:
دلم خوش است که در غربت وطن بودم


محمدعلی بهمنی

گل خوبی زیباست




حیف است اما!




می شود رفت و زودتر به مقصد رسید . . .
می شود با شتاب رفت و گلهای کنار جاده را ندید . . .
حیف است اما!
رهگذر کمی آهسته تر !!
اینجا زندگیست !!

آترود

Monday, June 17, 2013

قناری ها


بایدخودم را ببرم خانه

 
 
بایدخودم را ببرم خانه
باید ببرم صورتش را بشویم
ببرم دراز بکشد
دلداری‌اش بدهم که فکر نکند
بگویم که می‌گذرد که غصه نخورد
باید خودم را ببرم بخوابد
من خسته است!
 
 علیرضا روشن

Saturday, June 15, 2013

حکم


پرانتز

 
 
( نامت را در پرانتزي مي نويسم

که آن را براي هميشه خواهم بست )
 
 گروس عبدالملکيان

Sunday, June 2, 2013

تصور کن

 
 
 
تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته!
جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته!
جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست!
جواب هم‌صدایی‌ها پلیس ضد شورش نیست!
 
 
یغما گلرویی
...
سیاوش قمیشی

پنجـــره را بـاز کن

 
 
پنجـــره را بـاز کن
و از ایــن هــوای مطبوع بــارانی لـذت ببـــر
خوشـبختانه بــاران ارث پـــدر هیچــکس نیست
 
 حسین پناهی

هیچ چیز



هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد
و اتفاق نخواهد افتاد.
به همین دلیل ناشی به دنیا آمده ایم
و خام خواهیم رفت.

ویسلاوا شیمبورسکا

Saturday, June 1, 2013

عزيزکم نگاه کن!





عزيزکم نگاه کن!
شانه‌هاي من
به وسعت تمام افق‌هاي توست
شاهد طلوع آفتاب باش
تماشاگر مهتاب
ببين پرندگان بر سيم برق چي نوشته‌اند
و کدام پرنده
چه نُتي است
سبز آبي کبود قشنگم!
سرت را بر شانه‌ام بگذار
و به خانه‌اي فکر کن
که باغ پروانه‌اش
از اينجا باشد تا آنجا
و مورچه‌هاي يادم
در روز جهاني کارگر
بيمه شوند.

عباس معروفي

ما خستگانيم، داد از جدايي





ما خستگانيم، داد از جدايي
بي‌مونسانيم، کو آشنايي؟

-غم زمانه، شانه به شانه
شبم سَحَر شد، سَحَر شبانه
يکي نيامد، ز صبح فردا
 بگويد اين درد، اين هم مُداوا


سيد علي صالحي

اُنس گرفتم

 
 
من با چشم‌ها و لب‌هایت
اُنس گرفتم
با تنت انس گرفتم،
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهواره‌ی کودکیِ خویش به خواب رفتم
و لبخندِ آن زمانی‌ام را
بازیافتم.
شاملو