باران
باران که میگیرد ساک میبندم
یک جای این قصه باید ناودانی داشته باشد ...
من باشم و کبریت هایی که از آسمان دستور مرگش صادر شده .......
و دامن ِ خیس ِ دختری که چمدانم را با کبریت هایش چشم بسته عوض می کند
بی آنکه از ، خالی بودنش بترسد
...
یک جای این قصه باید ناودانی داشته باشد
این کبریت ها / پدر می خواهند .
هومن شریفی
No comments:
Post a Comment