مردي از يکي از دره هاي پيرنه در فرانسه مي گذشت ، که به چوپان پيري برخورد
غذايش را با او تقسيم کرد و مدت درازي درباره ي زندگي صحبت کردند
بعد صحبت به وجود خدا رسيد
مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم بايد قبول کنم که آزاد نيستم و مسوول هيچ کدام از اعمالم نيستم . زيرا مردم مي گويند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آينده را مي شناسد
چوپان ناگهان و بي مقدمه زير آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند
بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چيز و همه کسي
صداي فريادهاي چوپان نيز در کوهها پيچيد و به سوي آن دو بازگشت
سپس چوپان گفت : زندگي همين دره است ، آن کوهها ، آگاهي پروردگارند ؛ و آواي انسان ، سرنوشت اوآزاديم آواز بخوانيم يا ناسزا بگوئيم ، اما هر کاري که مي کنيم به درگاه او مي رسد و به همان شکل به سوي ما باز مي گردد
خداوند پژواک کردار ماست
پائولو کوئيلو
غذايش را با او تقسيم کرد و مدت درازي درباره ي زندگي صحبت کردند
بعد صحبت به وجود خدا رسيد
مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم بايد قبول کنم که آزاد نيستم و مسوول هيچ کدام از اعمالم نيستم . زيرا مردم مي گويند که او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آينده را مي شناسد
چوپان ناگهان و بي مقدمه زير آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند
بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چيز و همه کسي
صداي فريادهاي چوپان نيز در کوهها پيچيد و به سوي آن دو بازگشت
سپس چوپان گفت : زندگي همين دره است ، آن کوهها ، آگاهي پروردگارند ؛ و آواي انسان ، سرنوشت اوآزاديم آواز بخوانيم يا ناسزا بگوئيم ، اما هر کاري که مي کنيم به درگاه او مي رسد و به همان شکل به سوي ما باز مي گردد
خداوند پژواک کردار ماست
پائولو کوئيلو
آقا کارت خیلی درسته من با این مطالبت واقعا زندگی میکنم
ReplyDeleteتو گل واژه عشقیو بس...!؟
ReplyDelete