«مادر»
مادر ! ببین که خستهام ! تنها وُ دل شکستهام
مثلِ زمانِ بچّهگی ، کنارِ تو نشستهاَم
مادر ! نگاهی کن به من ! ساکت نمون ! حرفی بزن
از بیوفاییهام بگو ! از تلخیِ تنها شدن
مادر ! فشارِ زندگی ! منو کشید به بَردهگی
دنبالِ رؤیاهای پوچ ، راهی شدم به سادهگی
مادرِ گُل ! بانوی عشق ! خاتونِ موسپیدِ من
هنوز تو فصل بیکسی ، تنها تویی امیدِ من
دستای مهربونتو ، تو وقتِ گریه کم دارم
بدون که بیسایهی تو ، تو زندگی بد میارم
مادر ! برام قصّه بگو ! بگو پل ترانه کو؟
قصّههای قدیمی رُ ، بگو دوباره مو به مو
از من بگو که بیصدام ! نگو که از یادت جدام
بگو میشینی هر غروب ، منتظرِ صدای پام
نگو کسی به در نزد ! من اومدم که تا ابد
عصای دستِ تو بشم ! تو لحظههای خوب و بد
مادرِ گُل ! بانوی عشق ! خاتونِ موسپیدِ من
هنوز تو فصل بیکسی ، تنها تویی امیدِ من
دستای مهربونتو ، تو وقتِ گریه کم دارم
بدون که بیسایهی تو ، تو زندگی بد میارم
یغماگلرویی
از مجموعه ترانهی «رقص در سلول انفرادی» / دارینوش 1384
No comments:
Post a Comment